×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دل نوشته های من

× اگه اهل ذوقی و دل , اگه عاشق عاشق شدنی بهت خوندن وبلاگم را توصیه می کنم !-- begin cloob.com profile display code -- language=java src=http://chat.cloob.com//profile/?data=zxs8x0xlz97x0z7lev-yw8z8x&them=6&chatreq=true/ !-- end cloob.com profile display code -- !---------- pichak.net ---------------- brbr=text/java src=http://pichak.net/blogcod/gallery/pichak.net/ =text/java viewer.add(http://pichak.net/blogcod/gallery/pic/01.jpg, تصویر شماره یك); viewer.add(http://pichak.net/blogcod/gallery/pic/02.jpg, تصویر شماره دو); viewer.add(http://pichak.net/blogcod/gallery/pic/03.jpg, تصویر شماره سه); viewer.add(http://pichak.net/blogcod/gallery/pic/04.jpg, تصویر شماره چهار); / centera href=java:void(viewer.show(0))img border=0 src=http://pichak.net/blogcod/gallery/image/09.png alt=برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید/a/centerbrbrp align=center font face=tahoma style=font-size: 7pt a target=_blank href=http://pichak.netspan style=text-decoration: none font color=#006666دریافت كد گالری عكس در وب/font/span/a/font/p !---------- pichak.net ----------------
×

آدرس وبلاگ من

shadi-shadi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/star_crossed

طعم انتظار



در اوج كابوس هايم،هميشه كيش مي شوم
چهره ام وراي خواب،مات است.. مات ِ مات...
تو هميشه شاهي و من هميشه شهمات...
خيالي نيست
وقتي
چشمهايت،
همان تيله هاي هوس آلود و خمار
به من ِ بي پناه ِ كابوس وار،
جرعه هاي صفا مي نوشاند
چه نيلپرگونه
دمادم، هيبت اهوراييت را
به رخ حادثه ها و معجزات مي كشاني
نازنينا
تو اسير يك شكوفه اي و
شكوه لمس را با خود مي آوري...
انهدام فاصله
يعني پيوند گلوي من و تو
و ترديد در سكوت... !
مهربان من
تو در پنجره هاي دوجدار سفر
باز هم با مني
پس گرم شو از جنون من
و گرم كن از شعله هاي پريشانم، تنت را
...
تازه مي فهمم،
طعمي كه سالها غرق در لبانش بودم
مست ِ كه بود و هست...
اينك زمان ،
بي هيچ اثري در جزوه هايم
خود را مساوي انتظار وا نهاده...
من در چشمهايت اسيرم
و تو روشن مي شوي
در ذهنم ،
هشيار تر از هميشه،
بارور تر از هر لحظه،
و بيتاب تر از هر آغوش ...




پنجشنبه 25 آذر 1389 - 7:53:51 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

www.ariaelevator.blogfa.com

ارسال پيام

شنبه 4 دی 1389   12:17:38 PM

هر ثانیه ای که می گذرد
چیزی از تو را با خود می برد
زمان غارتگر غریبی است
همه چیز را با خود می برد
وتنها یک چیز را همیشه فراموش می کند
حس دوست داشتن تو را ..............

ali

aliahmadi

ارسال پيام

پنجشنبه 2 دی 1389   11:51:20 PM

نشسته بود روي زمين و داشت يه تيكه هايي رو از روي زمين جمع مي كرد. بهش گفتم: كمك نمي خواي؟

گفت نه.

گفتم: خسته مي شي بذارخب كمكت كنم ديگه.

گفت: نه خودم جمع مي كنم.

گفتم:حالا تيكه ها چي هست؟ بد جوري شكسته معلوم نيست چيه؟

نگاه معني داري كرد و گفت : قلبم. اين تيكه هاي قلب منه كه شكسته. خودم بايد جمعش كنم.

بعدش گفت : مي دوني چيه رفيق؟ آدماي اين دوره زمونه دل داري بلد نيستن. وقتي مي خواي يه دل پاك و بي ريا رو به دستشون بسپري هنوز تو دستشون نگرفته ميندازنش زمين و مي شكوننش.

ميخوام تيكه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصليش اون دل داري خوب بلده.

ميخوام بدم بهش بلكه اين قلب شكسته خوب شه . آخه مي دوني اون خودش گفته كه قلبهاي شكسته رو خيلي دوست داره.

تيكه هاي شكسته ي قلبش رو جمع كرد و يواش يواش ازم دور شد. و من توي اين فكر كه چرا ما آدما

دل داري بلد نيستيم موندم.

دلم مي خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو مي سپردي دست هر كسي؟

انگاري فهميد تو دلم چي گفتم. بر گشت و گفت: دلم رو به دست هر كسي نسپردم اون براي من هر كسي نبود. گفت و اين بار رفت سمت دريا.

سهمش از تنهايي هاش دريايي بود كه

رازدارش بود 

www.ariaelevator.blogfa.com

ارسال پيام

جمعه 26 آذر 1389   4:09:16 PM

به خداوندي چشمهاي تو سوگند،نشد نشد آن غم به سكوت نفسم بند،نشد هرچه كردم به وداعي دلم آزاد كنم گريه ميشد ولي ان گريه به لبخند، نشد كاش ميشد كه خلايق به نماز تو شوند تا در اين هلهله دور از تو شوم چند،نشد خواستم بوسه به لبهاي خدايي بزنم شاه زنبور لبت منتظر قند،نشد نگهم دار كه اين خسته فرو ميريزد هرچه پايان بشود اين دل پابند،نشد

ali

aliahmadi

ارسال پيام

جمعه 26 آذر 1389   3:43:44 PM

كاش مي شد سادگي را نوشت

بوي خوب تازگي را هم نوشت

كاش ميشد مهرباني را كشيد

كاش ميشد رنگ باران را نوشت

وقت باران سايه ها را هم نوشت

كاش مي شد بلبلي را شاد كرد

از قفس ازادي او را نوشت